۱۳۸۹ شهریور ۱۷, چهارشنبه

سيستم پزشكي ايران بيمار است

دو روز است در گير سكته مغزي مادرخانمم هستم.بيچاره يك ماه بود سردرد داشت.به متخصص اعصاب و حتي جراح مغز واعصاب هم مراجعه كرده بود اما علت سردرد او مشخص نشد تا اين كه دو روز قبل ناگهان دچار كاهش هوشياري و اغما شد.الان هم در اغما است واحتمال زنده ماندنش چيزي در حد صفر.سي تي اسكن او نشان دهنده ايسكمي (سكته مغزي) در ساقه مغز است.جايي كه مراكز حياتي بدن در آنجا كنترل مي شود.
اميدي هم به زنده ماندنش نيست. هرچند كه دخترانش به زنده ماندن او حتي به شكل زندگي نباتي هم راضي هستند.
خوب!اين هم نوعي پايان راه است.پاياني كه دير يا زود از آن گريزي نيست.
اگر از شلوغي بيمارستان ها وعدم تعادل بين عرضه وتقاضا،ازوعده هاي توخالي سازمانهاي بيمه گر،از پرداخت هاي فراوان مبالغ; دارو عليرغم داشتن دو نوع بيمه رنگ وارنگ كه بگذريم،از يك چيز نمي توان گذشت.همان چيزي كه اگر وجود داشت شايد بيمارمان زنده و دربين مان بود.
آن چيز مهم ،فقدان سيستم ارجاع است. اگر سيستم ارجاع درست وحسابي داشتيم (مثل كانادا) واگر از ابتدا پزشك عمومي خانوادگي ايشان را مي ديد،و با تشخيص او به متخصص معرفي مي شد،همه چيز قابل پيشگيري و پيگيري بود.
پدر خانم بنده هم مثل بعضي از هم وطنان ما،اعتقادي به پزشكان عمومي ندارند و در واقع اطلاعات خود را بالاتر از پزشكان مي دانند.از همان آدمهايي است كه ترجيح مي دهد با يك سرماخوردگي به بهترين متخصصين يا فوق تخصص هاي تهران( و آن هم در بيمارستانهاي خصوصي) مراجعه كند.
بيمار در ابتدا در شهر خود توسط متخصص اعصاب ويزيت شده وبه او گفته مي شود كه رگهاي مغزت گرفته است ودرخواست ام آر آي مي كند.در تصوير برداري ها مشخص مي شود كه توده اي در بطن جانبي وجود دارد.جواب ام آر آي به متخصص اوليه نشان داده نمي شود و اضطراب شديد باعث مي شود پدر خانم براي پيگيري بيشتر همراه با همسر خود به تهران وبه نزد يكي ازبهترين متخصصين جراح مغز برود.آقاي دكتر جراح جواب را مي بيند واعلام مي كند كه اين تومور يك چيز مادرزادي است واصلا نياز به درمان ويا عمل جراحي ندارد.از او مي پرسند كه چرا سردرد دارد؟او كه شنيده است بيمار در شهرشان به متخصص داخلي اعصاب مراجعه كرده وبه خيال اين كه متخصص مربوطه ضمن رد مسايل نورولوژيك او را به تهران ارجاع داده است،جواب مي دهد كه خيالتان راحت باشد.سردرد او به احتمال صد درصد منشا اضطرابي دارد.
بيمار به شهر خود برمي گردد.اما سردرد امانش را بريده است.
دو روز قبل تماس مي گيرد واز دخترش ومن مي پرسد كه دست وپايم سست شده است چه بايد بكنم؟ به او مي گوييم كه با توجه به بعد مسافت ودوري ما از ايشان،بهتر است به درمانگاه اورژانس مراجعه كند.پدر خانم بلافاصله گوشي را مي گيرد و معلوم است كه حرف ما را قبول نكرده است.جواب مي دهد كه فردا نوبت ويزيت متخصص مغز واعصاب داريم اگر بتوانم نوبت را به امروز بيندازم بيمار را به نزد او خواهم برد.
ساعتي بعد بيمار مجددا تماس مي گيرد واز بدحال بودن خود خبر م 610; دهد. به پدر خانم مي گويم او را به مطب شبانه روزي سر كوچه ببرد.پدر خانم از روي تمسخر والبته به نحوي كه به من برنخورد مي گويد:"اين  كه سواد ندارد".يعني مي خواست بگويد من زنم را ببرم پزشك عمومي ببيند؟ادامه مي دهد:"نه الان سعي مي كنم دكترش را پيدا كنم "
ساعاتي نمي گذرد كه مادرخانم بيچاره به اغما مي رود.
همه داستان همين بود. 
ممكن است با خواندن داستان دردناك خانوادگي من،تحليل هاي مختلفي به ذهنتان برسد اما بد نيست تحليل من را هم از ماجرا بخوانيد:
1-اگر مادر خانم بنده مثل همه بيماران كشورهاي پيشرفته ،در ابتدا يك پزشك عمومي مورد اعتماد را به عنوان پزشك خانوادگي خود انتخاب مي كرد،مقدار زيادي از اين مسايل اتفاق نمي افتاد.
پزشك خانوادگي مجرب با تشكيل پرونده و معاينات و آزمايش هاي دوره اي تا حد زيادي مانع تشكيل لخته در خون او مي شد.
2-پزشك خانواده در كشورهاي پيشرفته نظير كانادا ،نه تنها كارهاي اوليه بيمار را انجام مي دهد بلكه به عنوان متولي اصلي درمان بيمار،نتيجه معاينات تخصصي را هم ثبت مي كند اما بيمار ما براثر فرهنگ نادرست مراجعه به متخصص در اول كار،به همه متخصصين سر زده بود و البته همه آنها بررسي خوبي را شروع كرده بودند اما هيچ كس به عنوان متولي درمان او وجود نداشت تا يافته ها را كنار هم بگذارد و پي گير درمانش باشد.
3-اگر در زمان شروع علائم اوليه بي حسي در دست وپا،او را به نزد پزشك خانوادگي اش مي بردند يا درخواست حضور پزشك بر بالين او مي كردند، پزشك عمومي با معايناتي ساده متوجه شروع سكته مغزي مي شد وچه بسا با بستري كردن به موقع بيمار از مرگ او جلوگيري مي شد.
 و
خلاصه كلام اين كه:
 اگر سيستم درماني مملكت پدرخانم بنده را مجبور مي كرد كه در ابتدا به پزشك عمومي مراجعه كند.
اگر مراجعه مستقيم به متخصصين اين قدر راحت نبود و متخصصين ايراني مثل متخصصين كانادايي فقط با معرفي نامه پزشك خانواده ،بيمار را ويزيت مي كردند.
اگر تلويزيون ورسانه ها اعم از روزنامه ها و نشريات،اين قدر به فرهنگ غلط مراجعه به متخصص دامن نمي زدند كه حتي در سرماخوردگي ساده هم به بيماران توصيه كنند تا به متخصص عفوني مراجعه كند. و
اگرهاي ديگر
شايد پدر خانم گرامي بنده به همين سادگي يار وياور پنجاه ساله خود را �5;ز دست نمي داد.
شايد

+++++++++++
پی نوشت: متاسفانه بیمار ما یک روز بعد از نوشتن این مطلب فوت کرد.
 

۵ نظر:

  1. واقعا متاسفم نمیدونم باید چی بگم فقط اینکه اگه یه مقدار با دید کارشناسانه تری به مشکلاتی که دوستان از کانادا میگن نگاه بشه شاید خیلی از مواردی که به نظر منفی میاد، تبدیل به موارد منطقی و پیشرفته و درست بشه و این دید ناقص و عدم اطلاع کافی و عادات ماهاست که اونو منفی میبینه!

    پاسخحذف
  2. متاسفم.نظیر و شبیه این اتفاق تلخ در کمین همه ماست.جهان سوم ویژگی هایی دارد و هر کشوری که آن شرایط را داشته باشد در برمی گیرد خواه این کشور بر دریای نفت و گاز خوابیده باشد خواه مردمانش کماکان لاف اجداد آریایی شان را بزنند و دم از تمدن هفت هزار ساله شان.امیدوارم روزی از این خواب مرگبار بیدار شویم قبل از آن که دیر شده باشد

    پاسخحذف
  3. انقدر واسه کاناداجونتون له له نزنین. پاشین بیاین اینجا زندگی کنین، اگه آدمای صادقی باشین میفهمین که اون جهان سومی بودن چیزیه که اینا میخوان و تو مخ اون مردم کردن که جهان سومی هستن. من خودم تو بیمارستان دولتی اینجا مریض دیدم که بعد عمل قلب با تختش تو راهرو بیمارستان نگهداری میشد. چون جا نداشتن. تازه خوش شانس بود و بعد چندین ماه نوبتش شده بود و هنوز نمرده بود! وقتی رفتین سرکاری که بیمه تکمیلی نداشت و واسه پرکردن یه دندون 700 دلار ناقابل به دکتر پاکستانی تقدیم کردین سیستم پیشرفته پزشکی اینجا رو هم میبینین. عجله کنید، کانادا منتظر تشریف فرمایی شماست تا پولاتون رو دودستی تقدیم کنید!

    پاسخحذف
  4. اتفاق تلخیه. متاسفم. متاسفانه در این جایی که ما زندگی می کنیم همه چیز به هم ریخته و هیچ چیز و هیچ کس جای خودش رو نداره. سیستم پزشکی کشور هم واقعا معیوبه. با وجود این همه جایی که برای کار به عنوان پزشک خانواده وجود داره چون کسی این شغل بسیار حیاتی رو جدی نمیگیره پزشکا هم همه یا میخوان متخصص بشن یا بالکل عطای اینجا رو به لقاش می فروشن و مثل من و شما به فکر مهاجرت میافتن

    پاسخحذف
  5. سلام تسلیت عرض می کنم به خودتان و به خانمتان و تسلیت عرض می کنم برای مرگ سیستم پزشکی صحیح در ایران . همسر من هم همین دغدغه های شما را داشت که همه چیز را گذاشت و با همه سختی ها به کانادا آمدیم. میدونید وقتی یکی می فهمه همسرم پزشک است سریع می پرسد تخصص ایشان چیست؟ گویا در این مملکت فقط متخصصان پزشک هستند اما غافل از اینکه خود متحصصان هم مقصرند اکثرا مطب انها شده ببخشید نازاحت شدم از مطلب دارم همینجوری می نویسم کاش کار تحقیقاتی و دانشگاهی در راس کارهای متخصصان بود شایدم بخاطر وضع اقتصادی جامعه مجبورند نمی دانم؟

    پاسخحذف